دوست داشتن حق من است همين
باز در گوشه گوشه دفتـر ، می کشم عکس چشمهـایـت را من به این کار سخت معتـادم ، دیده ای حـال مبتلایت را ؟ دستهــایم دوباره می لرزند ، اضطـرابم برای دیدن تـــوست خــیره در چشمهــای تــو ماندن ، آه ... مشکل تر از کشیدن تــوست روزگارت هنــوز هم تلــخ است ،خودمانیـم ، تــو خود دردی بر لبـانت نشـان لبخنـد است ، گرچه زانوی غم بغــل کردی مانده ای بین رفتـن و ماندن ، از دلــت بیش و کم خبـر دارم دست از خـود کشـیده ای اما ، من چطــور از تــو دست بردارم ؟؟ می روی ... نه ... مگـر نه حال مـرا ، گفته بـودی که درک خــواهم کرد؟ بعــد تــو بستری شدم در خود ، من تــو را ساده تـرک خواهم کرد؟؟ تا ابــد بـی جواب می مـاند ، این سوال همیشه مطرح ِ دل چه کنم ؟ آه ، تا فقـط یک بار ، خنده ات را ببینم از ته دل ؟ حال قلــبم چقــدر بد شده است ، طاقت دوری ات نیاورده وقـت تزریق چشـم تــو به من است ، با سرنگــی که خودکشـی کرده
نظرات شما عزیزان:
قالب جدید وبلاگ پيچك دات نت |